دانشکده حقوق شهید بهشتی

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

صندلی داغ 3!!!!!! (شیوا)

خوب دیگه...۲ تا صندلی داغ گذشت و رفت..سومیش به نام شیوا در اومده (در آوردم!!!)

 

البته از اونجایی که در این بلاگ اصل بر همبستگی و رضایت عمومیه..از همین تریبون اعلام می کنم رضایت کتبی خانوم مورد نظر جلب شده و ایشون با طوع و رغبت ( این کلمه رو از کجا در آوردم؟؟؟؟؟) بر این صندلی جلوس فرمودند!!!!

 

پس دوستان! هر سوالی دلتون خواست بپرسین!!!!!

 

پ.ن: شیوا! به عنوان یک پیشکسوت بت توصیه می کنم به سوالات صادقانه جواب بدی..این صندلی به هیچکی وفا نکرده و نمی کنه..این جور چیزا نیست که می مونه..بلکه صداقته توئه که می مونه!!!!

۱۰ نظر:

سارا گفت...

شیوا...آماده ای؟سه روز وقت داری جواب بدی.تقلب ممنوع!

1.بدترین معدل دوران مدرسه؟
2.بهترین معدل؟
3.معدل تمام پایه های دبیرستان + پیش دانشگاهی؟
4.رتبه ی کنکور در منطقه و کشور؟
5.ترتیب انتخاب رشته های دانشگاه؟
6.اسم بهترین دوست؟
7.تو خانواده کی رو بیشتر از همه دوست داری؟
8.تعداد و اسامی و سن خواهر برادرا؟
9.آخرین باری که گریه کردی و علتش؟
10.هدیه چی دوست داری بگیری؟
11.بدترین هدیه ای که گرفته ای؟
12.آخرین بار به کی هدیه دادی؟علتش؟
13.آخرین هدیه ای که گرفتی چی بوده؟ از کی؟علتش؟
14.میخوای چی کاره بشی؟
15.چه غذایی دوست داری؟
16.از چه غذایی خوشت نمیاد؟
17.چه رنگی دوست داری؟
18.از چه رنگی بدت میاد؟
19.بزرگترین کار نیکوکارانه ای که کردی چی بوده؟(نگو پول انداختن تو صندوق صدقات)
20.مشخصات همسر ایده آل؟
21.آخرین دروغی که گفتی؟
22.مهمترین آرزوت؟
23.دست نیافتنی ترین آرزوت؟
24.آخرین آرزوت که به واقعیت پیوسته؟
25.بزرگترین بدقولی ات؟
26.بزرگترین عذاب وجدانت؟
27.بزرگترین شیطنتی که کردی؟
28.دوست داشتی جای آدم خاصی بوده باشی؟
29.دوست داری چه جوری بمیری؟(با عرض پوزش!سواله دیگه)
30.خوبی؟

31. بزرگترین ترسی که داری؟
32. آخرین آهنگی که شنیدی و خیلی هم دوستش داشتی؟
33. مزخرفترین آهنگی که شنیدی؟
34. خواننده‌های محبوب داخلی و خارجی
35. سرگرمی های یه روز تعطیلت چیه؟
36. بدترین خبری که تا حالا شنیدی چی بوده؟
37. بهترین خبری که تا حالا شنیدی چی بوده؟
38. تا حالا ظرف شستی تو خونه؟
39. چند بار تا حالا آشغال بردی دم در بذاری؟
40. غدا درست کردن بلدی؟ چی بلدی؟
41. بدترین ویژگی اخلاقیت از نظر خودت چیه؟
42. بدترین ویژگی اخلاقیت از نظر دوستان و اطرافیانت چیه؟
43. به نظر خودت بهترین ویژگی اخلاقیت چیه؟
44. به نظر اطرافیانت بهترین ویژگی اخلاقیت چیه؟
45. چند بیت از شعری که این روزا تو ذهنت می چرخه رو بنویس
46. وقتی عصبانی میشی چی کار می کنی؟
47. وقتی از یکی ناراحتی و نتونی بهش بگی رفتارت باهاش چه جوری میشه؟
48. بهترین کتابی که خوندی؟
49. بدترین کتابی که خوندی؟
50. نویسنده‌ی محبوبت؟
51. چه قدر اهل ولخرجی هستی؟
52. تریپ پولداری خرید میکنی؟
53.الان بعد از این همه سوال من داری به چی فکر می کنی؟!!!

رکسانا گفت...

کدوم لحظه از رندگیت دوست داشتی زمان متوقف بشه و همونجا بمونی؟
از کدوم استاد بیشتر خوشت میاد؟

شیوا گفت...

به رکسانا:
هنوز همچین لحظه ی تاریخی ای تو زندگیم به وجود نیومده اما از زمستون پیش دانشگاهی به بعد دلم نمی خواست زمان بگذره چون پیش دانشگاهی بهترین سال زندگیم بود و خیلی بهم خوش گذشت برا همین دوست داشتم همیشه این جو دوستی و خصوصا کلاسامون ادامه پیدا کنه الان مدام دلم برا جو کلاس کنکورا تنگ میشه چقدرررررررررر خوش می گذشت...
استاد صفاری رو دوست دارم.بیگ زاده هم منو یاد یه عزیزی می ندازه!ولی وقتی یاد این میفتم از هفته ی دیگه میخواد تا 12 و نیم نگهمون داره نظرم عوض میشه!!

شیوا گفت...

به نگار:
من از3سالگی شروع به خوندن کتاب کردم!به این ترتیب که وقتی مامانمینا برام کتاب می خریدن انقدر سیریششون میشدم که روزی دو سه بار اونو برام بخونن.بعد 2روز حفظش می شدم!و جالبه طوری حفظ می کردم که می دونستم تا این جمله مال این صفحه س از جمله ی بعد میره تو صفحه ی بعد!البته از روی عکسا حفظ می کردم!
روزای بعدی کارم این بود که هی تو حیاط خونه راه برم و اون کتابو بگیرم دستم و بلند بلند برا خودم بخونم و طبق چیزی که مامانم برام خونده بود برم صفحه ی بعدی!بدون اینکه حتی یه واو جا بندازم!برای همینه که اولین کتابی رو که خوندم اصلا یادم نمیاد!
آخریش سمفونی مردگان از عباس معروفی بود.بهترینش کمدی الهی بود.باورم نمیشد یه نویسنده بتونه این همه قوه تخیل رو با تاریخ گذشته و اتفاقات حال جامعه ش و اساطیر یونان و عقاید مذهبیش پیوند بزنه!محشر بود!

محمد گفت...

تا حالا شده کسیو نبخشی؟؟؟؟ اگه آره..کی چه کسی...توضیح کامل لطفا!!!!

اشکان گفت...

سواله من که از سارا پرسیدم جواب بده لطفا(درکت از این دنیا چیه؟)

شیوا گفت...

این دنیا یه جاییه که پر از تنهاییه.پر از ناامیدی.و پر از اتفاقات بی رحمانه.اما هروقت توش ناامید شدم,یه دریچه ی امید جلوی پام باز شده.هروقت از تنهایی توش نالیدم,یکی اومده کنارم نشسته و لبخند زده.هروقت از اتفاقات بی رحمانه ش گفتم,یه کار خوب کوچیک دیدم.کارای خوب کوچیک همیشه آدمو خیلی خوشحال می کنن.طوریکه به این دنیا امیدوار میشه.همیشه ازخودم پرسیدم چرا من اومدم تو این دنیا؟چرا من؟چرا یکی دیگه نه؟اما هیچوقت به جوابش نرسیدم.این دنیا به نظرم شگفت آورترین آمیزه ی خوبی ها و بدی هاست.بدترین جنایت ها تورو ازش بیزار می کنه.اما کافیه توش فقط خنده ی یه نوزادو ببینی,اون وقته که با خودت میگی زندگی اینجا انقدر ها هم بد نیست!
دنیا برام یه قطاره.از پنجره ش که بیرونو می بینم,هم دشت و سرسبزی می بینم,هم بیابونو خشکی.هم از روزای روشنش لذت می برم,هم از شبای تاریکش می ترسم.و نمی دونم کی و کجا باید پیاده شم؟فقط می دونم باید تا می تونم از چیزایی که می بینم درس بگیم و لذت ببرم.اینجوری وقتی موقع پیاده شدنم می رسه,حسرت چیزایی که تو راه قطار ازدست دادم رو نمی خورم...

محمد گفت...

دنیا اونقدام بد نیس که تو میگی هاااااا....

پریسا گفت...

یه سوتی ای که تو دانشگاه دادی رو تعریف کن؟
تا حالا چه جوری تونستی به بهترین وجه ممکن لج یه استادو دراری؟

از دانشگاه شیراز گفت...

با سلام در مورد حقوق دانشگاه شیراز نظرتون چیه؟؟؟؟