دانشکده حقوق شهید بهشتی

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

اگر...............

اگر دروغ رنگ داشت
هر روز،شايد
ده ها رنگين کمان
در دهان ما نطفه ميبست
و بيرنگی کمياب ترين چيزها بود
اگر عشق، ارتفاع داشت
من زمين را در زير پای خود داشتم
و تو هيچگاه عزم صعود نميکردي
آنگاه شايد پرچم کهربايی مرا در قله ها
به تمسخر ميگرفتی !
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ويران ميکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود
محال نبود،وصال
و عاشقان که هميشه خواهانند
هميشه ميتوانستند تنها نباشند
اگر گناه وزن داشت
هيچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد
تو از کوله بار سنگين خويش ناله ميکردی
و شايد من، کمر شکسته ترين بودم
اگر غرور نبود
چشمهایمان به جای لبها سخن نميگفتند
و ما کلام دوستت دارم را
در ميان نگاه های گهگاه مان جستجو نميکرديم
اگر ديوار نبود
نزديک تر بوديم،
همه وسعت دنيا يک خانه ميشد
و تمام محتوای يک سفره
سهم همه بود
و هيچکس در پشت هيچ ناکجايی پنهان نميشد.


اگر ساعتها نبودند
آزاد تر بوديم،
با اولين خميازه به خواب ميرفتيم
و هر عادت مکرر را
در ميان بيست و چهار زندان حبس نميکرديم
اگر خواب حقيقت داشت
هميشه با تو در کنار آن ساحل سبز
لبريز از ناباوری بودم
هيچ رنجی بدون گنج نبود
اما گنجها شايد، بدون رنج بودند
اگر همه ثروت داشتند
دلها سکه را بيش از خدا نمي پرستيدند
و يکنفر در کنار خيابان خواب گندم نميديد
تا ديگری از سر جوانمردی
بي ارزشترين سکه اش را نثار او کند
اما بی گمان صفا و سادگی ميمرد،
اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود
همه کافر بودند
و زندگی بی ارزشترين کالا بود
ترس نبود،زيبايی نبود
و خوبی هم، شايد
اگر عشق نبود
به کدامين بهانه می گريستيم و می خنديديم؟
کدام لحظه ناياب را انديشه ميکرديم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آورديم؟
آری! بيگمان پيش از اينها مرده بوديم
اگر عشق نبود
اگر کينه نبود
قلبها تمام حجم خود را در اختيار عشق ميگذاشتند
من با دستانی که زخم خورده توست
گیسوان بلند تو را نوازش ميکردم
و تو سنگی را که من به شيشه ات زده بودم
به يادگار نگه ميداشتی
و ما پيمانه هايمان را در تمام شبهای مهتابی
به سلامتی دشمنانمان می نوشيديم

۱۰ نظر:

مسعود گفت...

وقتـــی نگاهِ گرم تو مـــــرا نــــــــاز می کند

طفلک دلم، به ســـوی تو پــــــــرواز می کند

من آیــه هـــای کــــــورِ د لم زار می زنـــــــد

یک خنده ات مسیـــحِ من، اعجــــــاز می کند

من...لحظه لحظه های دلم بی قـــــرار توست

من خط به خط ّ ِفاصله ام ، آغــاز می کند --

این عشق را که حاصلش درد است وشعرمن،

این عـــشق را کـــــــه حنـــجره آواز می کـند

ما را دگر زِ یاد......نه.....ز ِ یادت نمی بری

هر روز نامه های تو آخــر بــــاز می کند---

این دستهای ِ بی کسی و سرد و عـــا شـــقـم،

آن نــامه ها ....همان که ســر آغاز می کند؛

با نام عاشقی.........دل مرا تنگ کرده ای!

...من خسته ام..و شعرو باز....ایجاز می کند

...دارم ز ِ یاد عـــاشقـی ات مـــیروم وبـــاز،

ایـن چــشمهای ســـــــادگی ام نــــاز می کـند

کوثر خانم! گفت...

در این متروکه ی دنیا که یاری نیست
نشانی از کسی یا از دیاری نیست
به عشقی جز خداوند اعتباری نیست...

یا حق...

مسعود گفت...

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي

هنگام گفت...

چشم من بیامنو یاری بکن
گونه هام خشکیده شد کاری بکن
غیر گریه مکه کاری میشه کرد
کاری از ما نمیاد زاری بکن
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد تا قیامت دل من گریه میخواد
هر چی دریا رو زمین داره خدا
با تمومه ابرای آسمونا
کاشکی میداد همه رو به چشم من
تاکه چشمام به حال من گریه کنن
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد تا قیامت دل من گریه میخواد
قصه ی گذشته های خوب من خیلی زود مثه یه خواب تموم شدن
حالا باید سر رو زانو بذارم تا قیامت اشک حسرت ببارم
دل هیچکی مثه من غم نداره
مثه من غربت و ماتم نداره
حالا که گریه دوای دردم
چرا چشمم اشکشو کم میاره
خورشید روشن مارو دزدیدن
روی اون ابرای سنگین کشیدن
همه جارنگ سیاه و ماتمه
فرصته موندنمون خیلی کمه
سرنوشت چشاش کوره
نمیبینه زخم خنجرش میمونه رو سینه
لب بسته سینه ی غرق به خون
قصه ی موندن ادم همینه
اون که رفته کاشکی یه روز بیادددددددددد........................

فرید گفت...

خوب بود

نسرین گفت...

ای کاش کاش های زیادی وجود نداشت ای کاش................
مرسی امین

مسعود گفت...

اگه می گم دوستت دارم، این رو فقط برای تو بکار می برم ... اگه از عشق چیزی می گم، شک نکن که فقط دارم در مورد تو صحبت می کنم ... اگه یکی رو بخوام نازش بدم، بدون اون یه نفر غیر از تو کسی نمی تونه باشه ... اگه کسی رو با دقت نگاه می کنم و کوچکترین چیزاش هم برام مهمه، اون یه نفر تویی، فقط تو یی
می دونی چقدر و چطوری دوستت دارم، از با تو بودن خوشحالم، و برای بیشتر با تو بودن و تمام کارایی که خوشحالت کنه هر کاری که از دستم بر بیاد می کنم ... تو قشنگ ترین شعر زندگیم هستی. من با تو همه چی دارم، چون همه چیزم هستی
دوستت دارم رو فقط به تو می گم، فقط به تو. به تو که محرم اسرار و همدم همیشگی من هستی، و به با تو بودن افتخار می کنم

یک عدد وکیل نیمه دیوانه گفت...

همه سر و ته یه کرباسن
هه هه
قابل توجه مسعود های آشنای تابلو
هه هه : دی

یک عدد وکیل نیمه دیوانه گفت...

مسعود با اورجینال
بی اورجینال
با البرز
بی البرز

کوثر خانم! گفت...

درود!

من از آغاز در خاکم نمی از عشق می بینم
مرا می ساختند "ای کاش" از آب و گلی دیگر...

عالی بود, ممنون

یا حق...