دانشکده حقوق شهید بهشتی

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

کوروش حماسه ایران باستان






بدون شک تابلویی که در زیر می بینید روایت کننده ی یکی از جذاب ترین و دراماتیک ترین داستان های تاریخ ایران می باشد. این تابلو اثر وینسنت لوپز هنرمند اسپانیایی قرن 18 می باشد. حقیقت این است که با دیدن این تابلو و نبودن هیچ توضیحی برای آن کنجکاوی انسان بر انگیخته می شود که موضوع چیست و البته با جستجو در سایت های فارسی به روایات متناقضی از این داستان برمی خورید اما متوجه می شوید که همه روایات ازیک منشا یعنی لغت نامه دهخدا هستند که چون به صورت تکه تکه نقل شده اند متناقض به نظر می رسند.


 





 


حال خلاصه ای از منبع اصلی یعنی لغت نامه دهخدا زیر عنوان نام پانته آ ذکر می شود به امید اینکه لذت ببرید و نیز پند بگیرید!


شایان ذکر است که دهخدا نیز بر اساس روایت گزنفون نقل می کند..



کوروش در برابر اجساد پانته آ و شوهرش:


داستان از این قرار است که مادی ها پس از برگشت از جنگ شوش غنایمی برای خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به نزد کوروش آوردند. از آن جمله زنی بود بسیار زیبا که گفته می شد زیباترین ه زنان شوش به حساب می آمد و پانته آ نامیده می شد وشوهر او به نام آبراداتاس برای ماموریتی از جانب پادشاه خود به ماموریت رفته بود.


چون وصف زیبایی زن را به کوروش گفتند و نیز از آبراداتاس نام بردند کوروش گفت صحیح نیست که این زن شوهردار برای من شود و او را به یکی از ندیمان خود سپرد تا او را نگه دارد تا هنگامی که شوهرش از ماموریت بازگشت او را به شوهرش بازسپارند.


در این هنگام اطرافیان کوروش با توصیف زیبایی های این زن به او گفتند لااقل یک بار او را ببین شاید که نظرت عوض شد! اما کوروش گفت : نه , می ترسم او را ببینم و عاشقش بشوم و نتوانم او را به شوهرش پس بدهم …


ندیم کوروش که مردی بود به نام آراسپ و پانته آ را به او سپرده بودند عاشق این زن شد و خواست که از او کام بگیرد. به ناچار پانته آ از کوروش درخواست کمک کرد و کوروش نیز آراسپ را سرزنش کرد و زن را از دست او نجات داد و البته آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای آن کار به دنبال آبراداتاس رفت (از طرف کوروش) تا او را به سوی ایران فرا بخواند .


سپس آبرداتاس به ایران آمده و از ما وقع اطلاع حاصل یافت. پس برای جبران جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.


می گویند در هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: << قسم به عشقی که من به تو دارم و عشقی که تو به من داری… کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم … >>


خلاصه اینکه در جنگ مورد اشاره آبراداتاس کشته می شود و پانته آ به بالای جسد او می رود و به شیون وزاری می پردازد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش می کند که  مواظب باشند کاردست خودش ندهد . شیون و زاری این زن عاشق هنوز در گوش تاریخ می پیچد و تن هر انسانی را به لرزه در می آورد که می گفت :<< افسوس ای دوست باوفا و خوبم ما را گذاشتی و در گذشتی … به درستی که همانند یک فاتح در گذشتی >>


پس از آن در پی غفلت ندیمه چاقویی که همراه داشت را در سینه خود فرومی کند و در کنار جسد شوهرش جان می سپارد .


هنگامی که خبر به کوروش می رسد ندیمه نیز از ترس خود را می کشد برای همین است که در تایلو جسد زنان دو تا است . و باقی داستان که در تابلو مشخص است . آری چنین است که بزرگمردی  به نام کوروش در تاریخ جاودانه می شود..

۲ نظر:

پرند گفت...

ای خوشا بر من که من ایرانیم
فارغ از هر جنگ و هر ویرانیم
من ز زردشت و خدایی بوده ام
بد ز کوروش شاه ایدون بوده ام
هم سخن نیکو و هم کردار نیک
از اشا گویند و از پندار نیک
مهد دلداران شود ایران زمین
یار زردشتیم جمله بر یقین

سعید صالح احمدی گفت...

به به دوستان حقوقدان خودمون
ضمن عرض سلام و با اعطای محبت بی پایان خئمت آینده سازان ایران فرداها

امیدوارم موفق و موید باشید

من مولف مجموعه کتبی تحت عنوان ادله اثبات دعوی هستم و اینم وبلاگمه
خیلی خوشحال میشم اگر کمکی از دستم بربیاد کمک تون کنم هرچند شماها حریف خریفید

میتونید برخی مقالات و جزوات و اندیشه های حقوقی منو مورد مطالعه قرار بدید
شاید تشویق شدید که شما هم . . .