دانشکده حقوق شهید بهشتی

۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

انا الحق

گفت
منتصب به شمس تبریز است که گفت منصور را هنوز
 روح تمام جمال ننموده بود و گر نه
انالحق
 چگونه گوید؟ حق کجاو انا کجا



گفتم
گوش و چشم تا پای دیوار داری. ندا از پس دیوار می آید گمان داری که دیوار
 چگونه سخن گوید.خیال تو هیچ تا پس
دیوار
 راه نمی برد. گوش بر دیوار داری
که عجب! این
 چگونه گوید!



چشمی
هست انا می بیند و چشمی که جز حق نمی بیند. فرق است میان این دو، چنان که فرق است
میان آن انالحق که منصور را منصور کرد
  و آن انا الله که فرعون را
معدوم.



کیست این
پنهان مرا در جان و تن/ کز زبان من همی گوید سخن!

۵ نظر:

نسرین گفت...

منصوربه به گناه شناخت پروردگار محکوم شد
و اعتقادش این گونه بود که آنگاه که خداوند را به درستی درک کنی خداوند در تو تجلی می یابد و تمامی افعالت نه به اراده خود بلکه به اراده اوست
وندای اناالحق او ندای پروردگار متجلی در او بود
بگذاریم انسان ها خدا را آنگونه که خود می توانند درک کنند نه آنگونه که ما می توانیم

محمد گفت...

یکی خدا رو واسه من تعریف کنه اول!!!!

نسرین گفت...

برای محمد :اگه به این اعتقاد داری که خدایی وجود داره دیگه نیازی نیست دنبال تعریفش بگردی چون چگونگی خدا توی بودنش تعریف میشه هر کسم یه جوری تعریفش میکنه یعنی هر چی از خدا درک کرده رو میگه
الان حله ؟؟؟

محمد گفت...

من با اثباتش کاری ندارم...من میگم تصورتون از خدا چیه!!!

نسرین گفت...

وقتی بچه بودم همیشه فکر می کردم خدا یه پیر مرده با موها و ریشای بلند و سفید
که خیلی مهربونه و همیشه می خنده و می تونه به همه جه پرواز کنه برای همینه که ما هر کاری انجام میدیم می دونه اما وقتی بزرگتر شدم بهم گفتن خدا جسم نیست جنسیت نداره و خیلی خصوصیات دیگه که با تصور من از خدا زمین تا آسمون فرق داشت ولی من هنوزم تصور بچگی هام از خدا رو دوست دارم و می دونم خدا هست اگه حتی هیچ کس نباشه من دوست داره حتی اگه من دوسش نداشته باشم به فکر منه حتی اگه من به فکرش نباشم و همیشه بهترینارو برای من می خواد اگر چه من فکر کنم خدا فقط منو برای رنج کشیدن آفریده