دانشکده حقوق شهید بهشتی

۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

داستان واقعي؛ هاروارد و استانفورد

خانمي
با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار
پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي  وارد دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند.



منشي
فوراً متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی
وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامي گفت: «مايل هستيم رييس را ببينيم..»



منشي
با بي حوصلگي گفت: «ايشان امروز گرفتارند.»



خانم
جواب داد: « ما منتظر خواهيم شد.»



منشي
ساعتها آنها را ناديده گرفت و به اين اميد بود که بالاخره دلسرد شوند و پي کارشان
بروند. اما اين طور نشد. منشي که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام
تصميم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت.
رييس با اوقات تلخي آهي کشيد و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه
از اينکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواري دست دوز و کهنه وارد دفترش
شده، خوشش نمي آمد.



خانم
به او گفت: «ما پسري داشتيم که يک سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود.
اما حدود يک سال پيش در حادثه اي کشته شد. شوهرم و من دوست داريم بنايي به يادبود
او در دانشگاه بنا کنيم.»



رييس
با غيظ گفت :« خانم محترم ما نمي توانيم براي هرکسي که به هاروارد مي آيد و مي
ميرد، بنايي برپا کنيم. اگر اين کار را بکنيم، اينجا مثل قبرستان مي شود.»



خانم
به سرعت توضيح داد: «آه... نه....
 نمي
خواهيم مجسمه بسازيم. فکر کرديم بهتر باشد ساختماني به هاروارد بدهيم.»



 رييس لباس کتان راه راه و کت و شلوار
دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «يک ساختمان! مي دانيد هزينه ي يک
ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان هاي موجود در هاروارد هفت و نيم ميليون دلار است.»



خانم
يک لحظه سکوت کرد.. رييس خشنود بود. شايد حالا مي توانست از شرشان خلاص شود. زن رو
به شوهرش کرد و آرام گفت: «آيا هزينه راه اندازي دانشگاه همين قدر است؟ پس چرا
خودمان دانشگاه راه نيندازيم؟»



شوهرش
سر تکان داد. رييس سردرگم بود. آقا و خانمِ "ليلاند استنفورد" بلند شدند
و راهي کاليفرنيا شدند، يعني جايي که دانشگاهي ساختند که تا ابد نام آنها را برخود
دارد:



 و امروز دانشگاه استنفورد از بزرگترین
دانشگاههای جهان، يادبود پسري است که هاروارد به او اهميت نداد.



تن آدمی شریف است به جان آدمیت          نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

۵ نظر:

دکتر سوسن دریایی گفت...

با سلام
حضور شما را به اولين پرتال دوستيابي دختر و پسرها از طريق شماره تلفن گرامي مي داريم.. شما نيز مي توانيد هم اکنون عضو سيستم شده و از ميان ميليونها ايراني دوست ايده آل خود را انتخاب نمائيد..
همین حالا

سارا.ح گفت...

کامنت این خانوم دکتره!!!!!!! خیلی بامزه استا!

محمد.ن گفت...

خیلی جالب بود و البته اندکی غم انگیز...
متشکر...

داش علی گفت...

واقعا قشنگ بود. البته مردم عزیز بدانند نظر بنده به ایشان نزدیک تر است. داش علی 11 بهمن

محمد گفت...

البته من تاریخ استنفورد رو یه جور دیگه شنیده بودم!!!