این نامه بخشی از یکی از نامههای مرحوم نادر ابراهیمی به همسرشه...
من به نظرم رسید موضوعش فراتر از یه نامه به همسرشه و میشه که آدم، دیدگاه دوست داشتنی و قابل ستایش این نویسندهی بزرگ رو توی همهی روابطش (از خانواده و دوستان گرفته تا حتی آدمایی که کاملا نگاهشون نقطه متقابل ماست و شاید اصلاً در ظاهر مخالف و دشمن!!! و بدخواه ما هم باشن) گسترش بده.
واقعاً دوست دارم نظراتتونو راجع بهش بدونم...
همسفر!
در این راه طولانی كه ما بیخبریم
و چون باد میگذرد
بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی بماند
خواهش میكنم! مخواه كه یكی شویم، مطلقا
مخواه كه هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه كه هر دو یك آواز را بپسندیم
یك ساز را، یك كتاب را، یك طعم را، یك رنگ را
و یك شیوه نگاه كردن را
مخواه كه انتخابمان یكی باشد، سلیقهمان یكی و رویاهامان یكی.
همسفر بودن و همهدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.
و شبیه شدن دال بر كمال نیست، بلكه دلیل توقف است
عزیز من!
دو نفر كه عاشقاند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست كه هر دو صدای كبك، درخت نارون، حجاب برفی قله علم كوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.
اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت كه یا عاشق زائد است یا معشوق و یكی كافی است.
عشق، از خودخواهیها و خودپرستیها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .
من از عشق زمینی حرف میزنم كه ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یكی در دیگری.
عزیز من!
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یكی نیست، بگذار یكی نباشد .
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.
بخواه كه در عین یكی بودن، یكی نباشیم..
بخواه كه همدیگر را كامل كنیم نه ناپدید .
بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز كه مورد اختلاف ماست، بحث كنیم ،اما نخواهیم كه بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.
بحث، باید ما را به ادراك متقابل برساند نه فنای متقابل .
اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .
سخن از ذره ذره واقعیتها و حقیقتهای عینی و جاری زندگی است.
بیا بحث كنیم.
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.
بیا كلنجار برویم .
اما سرانجام نخواهیم كه غلبه كنیم.
بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگیمان را، در بسیاری زمینهها، تا آنجا كه حس میكنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی میبخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ كنیم.
من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم كنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم.
بیآنكه قصد تحقیر هم را داشته باشیم .
عزیز من! بیا متفاوت باشیم.
۷ نظر:
مگه رعايت نميكرد كسي اين نكته هارو؟! :D
جدا جالب بود ولي بايد زندگيش كرد تا عمقشو فهميد.
مرسی مطلب خوبی بود
معرکه بود.جای فکر داره.مرسی
خیلی جالب بود, ولی به قول محمد حسین, باید زندگیش کرد تا عمقشو فهمید !
فقط یه سوال, این میزان تفاوت عقاید, توی اول آشنایی هم اینقدر برای این فرد اهمیت داشته ؟ یعنی سوالم اینه که اول آشنایی هم واقعا اهمیت میداده که طرف مقابلش با خودش "حتما" تفاوت های دیدگاهی داشته باشه یا نه ؟ :-؟؟
خوب بود
اما واقعیت چیز دیگه ایه
به روانشناسا میگن ادمای بد بین اما واقعا ما بد بین نیستیم تعریف از خود باشه !!!! ما واقع بینیم تمام مشکلاتی که الان ادما مخصوصا زن و شوهرا دارن همین تفاوتاست که نمیتونن تحمل کنن باید از بچگی به ادما یاد بدن که در برابر تفاوت نایستید با تفاوتها کنار بیایید هیچ دوتا ادمی شبیه هم نیستن اگه باشن یکیشون اضافیه اگه ادما اینو درک کنن اون وقت دیگه نیازی به امثال ما نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به قول محمد حسین من معمولا به خودمون پنالتی میزنم!!! :-)
سخنان تاثیرگذار و آموزنده ایه . افسوس که کم درس می گیرن از حرفا .
مرسی
سلام
حال همتون خوبه؟
سارا جان متن قشنگی بود و از اون لذت بردم
بخصوص که ابراهیمی یکی از نویسنده های مورد علاقه منه
برای اینکه لذت بیشتری از نامه هایی که برای همسرش نوشته ببرید پیشنهاد میکنم کتاب "چهل نامه کوتاه به همسرم "
از نادر ابراهیمی رو حتما بخونید
دم همه بچه های دانشکده حقوق گرم
ارسال یک نظر