دانشکده حقوق شهید بهشتی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

می روم ... شعر جدید من

بار خود را بسته ام دارم از اینجا می روم
بار آخر شد مرا دیدی و فردا می روم

خواستی با من بیا و خواستی ترکم بکن
باز دارم در پی کشف معما می روم

دیگر عشقی نیست جانی نیست در رگ های من
گوش کن واجم ولی در جمله تنها می روم

پاسخ دلواپسی هایم سوالی تازه بود
صبح با ساکی پر از اما و آیا می روم

خوش نشستی روی اعصابم سواری می کنی
آن قدر ناراحتم کردی که حالا می روم

بردیا

۱۲ نظر:

شیوا گفت...

فنتستیک بردیا!!!!
خیلی جالب بود!فقط کی انقدر رو اعصابت سواری کرده که دیگه از دستش داری میری؟:))

فروغ گفت...

یه لحظه گمان کردم بردیا هم مثه ممد حسین هنوز نیومده داره رخت بر میکشه بره:دی
بعد دیدم نه بابا این فوران احساسه :دی
نایس

سارا گفت...

:)

ناشناس گفت...

شعره جالبی بود....
افرین به این ذوق شاعرانه

آقا میثم گفت...

بردیای خودمی.

زهرا گفت...

سلام از آشنایتون خیلی خوشحالم منم شما رو لینک کردم

mohammad گفت...

بیت نابت بی قرارم کرد ای مقصود موج
ناگزیراز بی قراری سوی دریا میروم...
عالی بود!

rooshanak گفت...

ghashang bud bardia,merc

محمد حسين گفت...

شعري بود واسه خودش؛ همون اول كه گذاشتي خوندمش؛ منتها اينجا اونقد نظر گذاشتن سخت و پيچيدست كه حسش نبود بگم مرسي ;)

amin گفت...

barik mr bardia

نگار گفت...

sepas bardia

الهام محمودزاده گفت...

سلام وبلگ جالبی دارید. خوشحال میشم از وباگ من هم دیدن کنید و ضمن ابراز تمایل برای لینک شدن وبلاگتون در صورت تمایل وبلاگ من رو با نا حقوق88 لینک بفرمایید.
با آرزوی بهترینها برای شما
Www.hoghugh-88.blogfa.com