دانشکده حقوق شهید بهشتی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

سلام!
هر چقدر فکر کردم که برای اولین بار با چه مطلبی شروع کنم به جایی نرسیدم! تازه فهمیدم که مطلب گذاشتن(اونم مطالب خوب وگیرا) چقدر سخته وبه هوش وذکاوت بچه ها آفرین گفتم...(بدون هیچ اغراقی)
با خودم گفتم هرکی هرچی دوست داره بنویسه (هرچیز بدرد بخورواخلاقی که مطمئنم جز این نیست) یه خط دو خط سه خط یا شایدم بیشتر...
یا اصلا چیزی ننویسه!چه اشکالی داره...ولی نظر بزاره! حتی اگه سفید وخالی باشه...که بهتر از هیچیه.
بخشید اگه مطلبمون جالب و جذاب نبود...
منتظر نظراتتون هستیم!

۱۴ نظر:

MOHAMMAD گفت...

خب بهتره که اول ازخودم شروع کنم:
یه شعر از سعدی:

گر گویمت که سروی، سرو این چنین نباشد/ور گویمت که ماهی، مه بر زمین نباشد
گر درجهان بگردی، و آفاق درنوردی/صورت بدین شگرفی،در کفر دین نباشد

لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت/تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد

صورت کنند زیبا، بر پرنیان و دیبا/ لیکن بر ابروانش، سِحرِ مُبین نباشد

زنبور اگر میانش، باشد بدین لطیفی/ حقّا که در دهانش، این اَنگبین نباشد

گو!هر که در جهان را شاید که خون بریزی/ با یار مهربانت، باید که کین نباشد

گر جان نازنینش، در پای ریزی ای دل /در کار نازنینان، جان نازنین نباشد

ور زانکه دیگری را، بر ما همی گزیند/گو برگزین که ما را، بر تو گزین نباشد

عشقش حرام بادا، بر یارِ سرو بالا/تر دامنی که جانش، در آستین نباشد

سعدی به هیچ علّت، روی از تو بر نپیچد/الّا گَرَش برانی، علّت جز این نباشد

فروغ گفت...

vaaa !

فروغ گفت...

من نمیدونم چرا همه علاقه دارن یه نظری درباره وبلاگ بدن و برن : دی
هووم ! :دی رفتم با این بروبچ حقوق تهران به مکالمه یای انجام دادم ببینم آخه بر چه اساس گفتن وبلاگشون با بره ما قابل مقایسه نیس :دی
اولین باره با تعطیلی ایجاد شده حال نمیکنم
چقده عقبیم
این اشکان تو پست قبل احساس با مزه بودنه وافری کرده یحتمل :دی
صفاری .... از 8 تا 10؟ کلاس داریم ما..چه ضایع !
بابا این یارو ادبیاتی به من داد 12... ازش راضیم..هر کی بد بگه بهش با من طرفه :دی
اه...چرا تعطیله؟ ار فرجه هامون کم نشه؟
اگه بیفتم چی؟
بردیا حتما حتما حتما لاستو 32 به بعدشو بیار
32 به بعد ها...یادت نره !
وای من یه عالمه جزوه و کتاب نخونده دااااارم !
اگه بیفتم چی؟ اگه 5 ساله بشم چی؟ اگه 9 ترمه بشم چی؟

بردیا گفت...

محمد شعر قشنگی بود ، درباره کیه و چیه ؟ تفسیرش هم می کنی ؟
فروغ چه قدر نگرانی ! چه قدر جو می دی!
هیچ اتفاقی نمی افته .
اصلا هیچی ارزش این همه ناراحتی رو نداره .
هر چه می خواهد دل تنگم : همه چی انگار که پوچه .

فروغ گفت...

بردیا اوکی !اوکی
یو رایت !
فقط اون لاستو قسمته 32 به بعدشو بردار بیار ...حیاتیه ها ! منو نونوش باید ببینیم ! با زیر نویس باشه ! من باید روش تمرکز کنم :دی !
وای من یه لحظه عاشق ساختمون دانشکده مون شدم !
فقط همین لحظه این حس بهم دست داد یهو !

Mohammad گفت...

این شعر تفسیرش با خودت هر جور که صلاح دونستی تفسیرش کن
ولی فکر کنم که ماهیتش کامکلا مشخصه...خیلی ساده است یه کم دقت کنی حله...اگرم قانع نشدی بیا که بهت بگم!
راستی! یعنی هیشکی هیچی تودلش نی؟

شیوا گفت...

خب سلام!محمد اول ورودت به جمع نویسنده ها رو خوش آمد میگم!
بعدشم من این شعرو خوندم،دقت هم کردم ولی قانع نشدم که موضوع چیه!میشه منم بیام بهم بگی؟:))
درضمن فروغ جان یه کامنتو یه بار یه جا بذاری می بینیم به خدا!!
بردیا آخه چرا؟؟؟همه چی آرومه!من چقدر خوشحالم و ازین خزعبلات که می دونی!!:))

شیوا گفت...

الان درد دل من تو این روزا...خب چیزای خیلی زیادیه!به ترتیب اولویت بگم یعنی؟؟:))
الان این روزا من یه کم حالم خرابه!یک ترکیبی از احساسات شوریدگی و مالیخولیای مضمن دارم!!فک کنم آنفلونزای روحی گرفتم!
و مشکل بزرگترم این حجم سنگین درس هاست!یه حس قوی مدام تو گوش من میگه این ترم مشروط میشی!!:دی
و من واقعا نگران این موضوعم!!:s
یعنی چه اتفاقی قراره برام بیفته؟؟

شیوا گفت...

ببخشید!تصحیح می کنم!مزمن!!!
میگم حالم بده هیشکی باور نمی کنه ها!!!:))

امین گفت...

اول سلام خدمت محمد و اینکه بدنده ام چیزی از این شعر عایدم نشد.دوما:از شیوا و فروغ خواهش میکنم اینقد یه آدم استرس وارد نکنید.امتحانه مثل ترم قبل.خداییش من الان استرس گرفتم برا درسا به خصوص جزا بین الملل و تجارت.شیوا راست گفتی مشروطیم رو شاخمه.

مائده گفت...

خيلي شعر احساسي وقشنگي بود.ممنون
ياد حافظ افتادم

هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما

شیوا گفت...

امین من نفهمیدم تو از یه طرف می خوای ما استرس ندیم و از طرف دیگه میگی مشروط میشی؟خب دو حالت داره!یا ما استرس نمیدیم و تو در آرامش کامل و فراغ بال محض مشروط می شی،یا استرس میدیم و تو تحریک میشی بری درس بخونی!در نتیجه مشروط نمیشی!:))

آقا میثم گفت...

مثه همیشه حرف نداری. آتیش زدی به دل ما.

بگشای تربتم را،بعد از وفات بنگر
کز آتش درونم،دود از کفن برآید

الهام محمودزاده گفت...

سلام وبلاگ بسیار جالب و زیبایی دارید.خوشحال میشم از وبلاگ من هم دیدن کنید و در صورت تمایل وبلاگ من رو هم لینک کنید.
با آرزوی بهترینها
www.hoghugh-88.blogfa.com